سه شنبه 14 تير 1390برچسب:گناه عشق, :: 16:59 :: نويسنده : erfan bestboy
به کدامین باد باید بگویم
به کدامین راه باید بروم
و به کدامین واژه تو را معنا کنم
من که در برابر چشمانت سوسوی از تاریکی بیش نیستم
به کدامین سوال پاسخ عشق تو باشم
من که در برابر تو چنان کویری هستم به تصویر یک رویا
مرا بگو که در ضمیمه ی کدامین گناه نوشته ام
که هرچه به پاکی تو می اندیشم
پر گناه تر میشوم
تو رفتی و مهر درد دلم پژمرد.
احساس لطیف دل دود شد و به هوا رفت.
دگر هیچ کس و هیچ چیز نتوانست التیام بخش دل دردمندم باشد.
من در غبار بی کسی گم شدم و مانند مجنون سر در گم ماندم.
دلم هوای پر گشودن داشت و روحم در حسرت یک لحظه پرنده شدن بال بال میزد،اما چه کنم که
نشد.
حال هر روز از خود میپرسم برای چه بمانم وقتی همه ی آرزو هایم از بین رفته اند؟
من از دنیا هیچ نمی خواهم،فقط می خواهم بدانم چه کسی میتواند پاسخگوی متلاشی شدن رویا
هایم باشد؟
!.... ![]() ![]() |